رفاقت آسمونی

۱۸
آبان ۹۵


هوالرئوف



هرچه کردم تا ببندم ساک خود اما نشد

هی دویدم تا بگیرم عاقبت ویزا نشد


خواستم با دوستان از بصره گردم رهسپار

با رفیقان تا حرم هم جاده و هم پا نشد


در تکاپو بودم آقا تا بگیرم پاسپورت

پاسپورتم را گرفتم لیک بی ویزا نشد


مادرم اسپند و آب و آینه آورده بود

زیر قرآن رد کند وقت سفر، ما را نشد


از همه درخواست کردم تا حلالم میکنند؟

تا که باشم کربلا من نائب آنها نشد


اربعین قول داده بودم با رفیقان عازمیم

هم سفر، موکب به موکب،سینه زن، حالا نشد


باز داغ کربلا بر سینه ام امسال ماند

نامه اذن دخولم اربعین امضا نشد



منبع: https://ya128.blog.ir



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۴۳
شمیم یاس
۱۲
آبان ۹۵


هوالرئوف



در هر جغرافیایی که باشم

جهت ها تفاوتی ندارند

تمام دامنه های دلم به سمت حرم توست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۴۳
شمیم یاس
۱۰
آبان ۹۵


هوالرئوف



بی قراری های عاشق گونه ام

از فراق بارگاهت دیدنی است

بغض هایم

گریه هایم

دیدنی است...


امام مهربونم از دلم خبر داری...

دیگه داره لبریز میشه...

بطلب ایهاالرئوف...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۰
شمیم یاس
۰۳
آبان ۹۵


هوالرئوف



ای کاش بیایی

با آمدنت همه چیز خوب میشود....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۲
شمیم یاس
۲۸
مهر ۹۵


هوالرئوف



میگریم آنقدر تا کمی وا شود دلم

در بین زائران شما جا شود دلم

دارد دوباره می ترکد بغض عاشقت

قدری بخند بلکه خنثی شود دلم

مخفی شده است کنج ضریح تو روح من

دست مدد بگیر که پیدا شود دلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۵:۴۲
شمیم یاس
۲۶
مهر ۹۵


هوالرئوف



کاش کنار پنجره فولادت

یک لحظه سکوت بود و من بودم و تو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۱:۰۱
شمیم یاس
۲۵
مهر ۹۵


هوالرئوف



گفتم کلید و قفل شهادت شکسته است

یا اَندرین زمانه در باغ بسته است

خندید و گفت ساده نباش ای رفیق

در بسته نیست بال و پر ما شکسته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
شمیم یاس
۲۴
مهر ۹۵


هو الرئوف



دلتنگی پیچیده نیست

یک دل...

یک آسمان بلند...

یک بغض...

و حاجات گره خورده در ضریح...

به همین سادگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۲
شمیم یاس
۲۲
مهر ۹۵

هوالرئوف



آسمان سرخ امشب بوی باران می دهد      
 خواب پر آرامشش تعبیر باران می دهد

سرخی چشمان شب از فرط کم خوابی است یا
شرح حال دوری یوسف ز کنعان می دهد

با زبان بی زبانی باز برق از رعد گفت
بغض سنگین شب امشب بازهم جان می دهد

ناله هایی می رسد از دور شاید مادری است
یا سری بر روی نیزه درس قرآن می دهد

حاجیان قربانی عاشق نمی دانید چیست؟
طفل شش ماهه برای عید قربان می دهد

از همه انعام کوفیان همین بس که نیست که
تازیانه، کعب نی کوفه به مهمان نمی دهد

گر علی حین رکوعش داد انگشتر، حسین
در سجود انگشت و انگشتر به اینان می دهد

شاعر: علیرضا میرزایی
منبع: نشریه طهورا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۵
شمیم یاس
۲۲
مهر ۹۵

هوالرئوف



هیئت تمام شد

همه رفتند و تو هنوز

یک گوشه نشسته ای وخون گریه می کنی....




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۷
شمیم یاس