رفاقت آسمونی

۱۳
مهر ۹۵


هوالرئوف


شکر خدا که زندگی ام نذر روضه هاست

شکر خدا که روزی ام از سفره شماست

شکر خدا که پای شما سینه می زنم

شکر خدا که درد مرا نامتان دواست

عمری نفس زدم به هوای نگاهتان

عمری سرم به سایه این بیرق عزاست

قلبم به بزم هر شبتان خو گرفته است

چشمم به خاک خانه تان خوب آشناست

بر روی سنگ قبر من اینگونه حک کنید

این خانه زاد روضه و مجنون کربلاست

روزی اشک چشم مرا مرحمت کنید

روزی دیده ای که نظر کرده شماست

دل به بال شال عزا بسته ام مگر

یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست


شاعر:حسن لطفی

منبع: کتاب 128 درجه تا قبله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۳:۴۳
شمیم یاس
۱۳
مهر ۹۵
هوالرئوف


قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز به همراه پیکر شهید حرکت کردیم.
خسته بود و خوشحال. می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم.
خبر خیلی سریع رسیده بود به تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران تشییع باشکوهی برگزار شد.
بعد از نماز بود. با ساک وسایل جلوی مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!!
لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود. صدایش هم ارزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ما سر می زد. اما حالا! دیگر چنین خبری برای ما نیست. می گویند: شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند.
به ابراهیم نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود؛ گمنامی

منبع: کتاب شهید گمنام
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۰:۴۴
شمیم یاس
۱۳
مهر ۹۵


هوالرئوف


دلم هوای حرمت را دارد...

و ابرهای باران زا آسمان دلم را پوشانده اند...

و دوست دارند ببارند....

آنقدر ببارند که شاید صدای باران دلم را بشنوی و بفمهی که چقدر دلتنگم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۷
شمیم یاس
۱۲
مهر ۹۵


هوالرئوف


اصلا حسین (علیه السلام) جنس غمش فرق میکند

این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند

اینجا گدا همیشه طلبکار میرود

اینجا که آمدی کرمش فرق میکند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۷
شمیم یاس
۱۲
مهر ۹۵

هوالرئوف


این روزها اشک هایم هم با دلم دست به یکی کرده اند...

دلم تنگ میشود و اشک هایم سرازیر...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۹
شمیم یاس
۱۲
مهر ۹۵

هوالرئوف


در این هیاهوی زمانه

دلم اندکی

هوای حرم می خواهد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۸
شمیم یاس
۱۱
مهر ۹۵

هوالرئوف


دلم هواییست

اما تقصیر من نیست...

حتی تقصیر دلم هم نیست...

همه چیز از هوای کربلای توست که اینقدر هوایی می کند دل را...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۸
شمیم یاس
۱۱
مهر ۹۵

هوالرئوف


دلم برای لمس ضریحت سخت دلتنگی میکند

به کدام بهانه حواسش را پرت کنم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۲
شمیم یاس
۱۱
مهر ۹۵

بسم رب الشهدا


آن روزها دروازه ای برای شهادت داشتیم و حال معبری تنگ

هنوز برای شهید شدن فرصت هست

دل را باید پاک کرد.

امام خامنه ای (حفظه الله)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۵۸
شمیم یاس