از تو گهواره ای ماند،
ببرندش غارت
ولی ای کاش سر رأس تو دعوا نشود.
هوالرئوف
کی می شود تمام دلتنگی های من
با دیدن حرمت باران شود...
هوالرئوف
عملیات رمضان بود و هوا گرم. حاج امیر و چندتای دیگر یک گوشه نشسته بودند که حاجی میگوید: تشنمه، کسی آب داره بهم بده. یکی از بچه ها که توی قمقمه اش بجای آب، ساندیس ریخته بود، گفت: آب چیه حاجی، آبمیوه بهت میدم. تا اسم آبمیوه را شنید، گفت: قربون لب تشنت یا علی اصغر (علیه السلام)، تو کربلا آب پیدا نشد، این جا چه کربلائیه تو بمن آبمیوه میدی. اشکش سرازیر شد و رو به آسمان گفت: خدایا میشه تا میام آب بخورم به اونجا نرسیده، یه ترکش بخوره اینجا (با انگشت به گردنش اشاره کرد) و من فدائی علی اصغر امام حسین (علیه السلام) بشم...
خمپاره 60 به زمین خورد...
گرد و خاک که رفت دیدند از همان جایی که دست گذاشته بود خون جاری شده.
خاطره ای از زندگی شهید حاج امیر افراسیابی
منبع: کتاب افراسیابی
هوالرئوف
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز پناه توام نیست هیچ دست آویز
هوالرئوف
یک روز در بازار ابراهیم را دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود و به اصطلاح باربری می کرد. کارش که تمام شد، جلو رفتم و بعد از سلام گفتم: برای شما زشته! این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کارکه عیب نیست، بی کاری عیبه، این کار برای خودم هم خوبه، مطمئن می شم که هیچی نیستم، جلوی غرورم رو می گیره.
گفتم: اگر کسی شما رو ببینه، خوب نیست، ورزشکاری، قهرمان والیبال و کشتی هستی، خیلی ها می شناسنت.
خندید و گفت: همیشه کاری کن که اگر خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
خاطره ای از زندگی شهید گمنام ابراهیم هادی
منبع: کتاب هادی
هوالرئوف
حاج غلامرضا عینی فرد در مجلسی فرمود: این جمله حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه) درباره سیدالشهدا (علیه السلام) « یا جداه! اشک چششم تمام شود، برایت خون می گریم » ( از زیارت ناحیه مقدسه) ذهن مرا سخت مشغول کرده بود که: آیا امکان دارد از چشم آدمی خون جاری شود؟
این مساله را با چند پزشک متخصص قلب و عروق و چشم مطرح کردم. آنان پس از تحقیقات فراوان گفتند: خداوند متعال از قلب به چشم انسان رگ هایی را گذاشته، که وقتی کسی دلش متلاطم می شود و عواطفش می جوشد، خون از قلب به چشم می رود؛ در آن جا نیز دو دستگاه، خون را به اشک تبدیل می کند. ولی اگر این تلاطم پیاپی باشد، دستگاه ها دیگر فرصت نمی کنند خون را تبدیل به اشک کنند؛ پس خونابه از چشم بیرون می آید!
یکی از عزیزان برایم تعریف می کرد: معلم ما خواهر سه شهید بود؛ برخی اوقات ناگهان اشک و خون به صورت خونابه از چشمش بیرون می زد!
منبع: کتاب 128 درجه تا قبله
هوالرئوف
از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست...
فقط چند قدم دلتنگی...
مقداری لیاقت...
همین...
هوالرئوف
ظهر روز عاشورا بود. درست 72 نفر بودیم. یکی از نیروها بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. 71 نفر شدیم. شهید هاشمی دستور داد از سنگرها بیرون بیاییم تا به نماز بایستیم. این در حالی بود که رگبار گلوله و خمپاره دشمن از هر سو می بارید. دیده بانهای دشمن به خوبی ما را می دیدند. مشغول خواندن نماز جماعت شدیم. به خدا قسم با آنکه آتش دشمن بی امان بود، اما آن روز خون از دماغ کسی جاری نشد. شهید هاشمی با این عمل حسینی خود به عراقیها فهماند که سلاح اصلی ما سلاح ایمان است و ما می توانیم با این سلاح هر متجاوزی را سرکوب نماییم و از هیچ چیز هم ترس و واهمه نداریم.
خاطره ای از زندگی سردار شهید سید مجتبی هاشمی
منبع: کتاب هاشمی
هوالرئوف
به یاد داشته باش!
هر لذتی که از حرام می چشی
پروردگارت لذتی شیرین تر از حلال را، از تو خواهد گرفت
و ذائقه ات تغییر خواهد کرد
اگر طعم شیرین مناجات را مدت هاست نچشیده ای
فکر کن
هوالرئوف
اومد روی یه صفحه کاغذ نوشت: حاسبو اقبل ان تحاسبوا. یه کم پایین تر اسم چندتا گناه رو ردیف کرد و جلوی اونها رو خالی گذاشت. بعدش هم برگه رو تکثیر کرد و به هر کدوم از مربیا یه دونه داد. بهشون هم گفت: شبها بنشیند، کاراتون رو بررسی کنید ببینید خدای نکرده چندتا دروغ گفتید؟ غیبت چند نفر رو کردید؟ تهمت زدید یا نه؟ بدبینی داشتید؟ کارهای خوبتون چقدر بوده؟ و ...
خلاصه باید حواسمون به کارامون باشه.
سر ماه اگه یه نگاه به برگه بندازید حساب کار دستتون میاد. این کار شهید تاثیر زیادی رو مربیا گذاشت و خیلی چیزا رو عوض کرد.
خاطره ای از زندگی شهید اللهیار جابری
منبع: کتاب کوله پشتی به نقل از کتاب بحر بی ساحل ص 96